علی و امیر را از هم جدا کردم. هم را کتک می زدند. مانده بودم اول به کدامشان برسم. که هرکدام یک ور افتاده بودند. نفس نفس میزدند و رنگ مبل ها پررنگ تر می شد. کوچک بودم. هستم همین حالا هم. ده سال کوچک تر. دوتا مرد گنده که درگیر پایان نامه هایشان بودن. یعنی هستند. یادآوری خون حواسم را پرت می کند. رشته هایشان اقتصاد و علوم اجتماعی بود. اه. هست. توی کافه های تاریک در مورد باهوش بودن یا نبودن خمینی بحث می کنند. یکی شان چپ است یکی شان اصلاح طلب. در این حد که با این حرف های آخر خاتمی هم هیچی اش نشده. بدون آنکه استخوان های صورتش یا رنگ نگاهش تغییری کند می گوید:" آره دیگه. توقع اصلاحات در چه مدت زمان دارید؟"

اما دوست بودند همیشه. خودشان را برای چی می زدند؟ جدایشان کردم و خیلی باهاشان دوست نبودم. با اینکه علی هربار مرا اتفاقی می دید توی خیابان های تهران دماغم را می گرفت و میگفت چطوری دختر ولی آنقدر ها باهاشان دوست نبودم. با هیچ کس در این دنیا آنقدر ها دوست نیستم. نمی دانستم به کدامشان برسم. فکر کردم امیر بیشتر تحت تاثیر قرار گرفته. از نظر احساسی. برای همین رفتم سمتش و با دهان باز و اشک هایی که نمی دانستم اصلا چرا می آیند گفتم چیکار کنم. نگاهم نکرد. حوصله ام را نداشت. حق داشت. من آنجا چیکار میکردم؟ مگر هرکی دعوتت کرد بروی خانه شان باید می رفتی؟

رفتم سمت علی. خم شدم رویش که دراز افتاده بود به یک جایی روی سقف نگاه می کرد که آدم فکر میکرد روی سقف نیست. جایی پشت سقف است. گفتم دستمال از کجا بیاورم؟ علی نگاهم کرد. لبخند زد. گفتم که مهربان بوده همیشه باهام. گفت: ببخشید میشه بری؟

گفتم: هیچ کاری نکنم؟ گفت: نه برو بعد دوباره یه بار میای با هم های میکنیم.

بلند شدم کوله ام را برداشتم. دلم میخواست پیشانی جفتشان را ببوسم اما نکردم. راضی شدم که فقط بروم. دوست داشتم دوست صمیمی جفتشان بودم. دوست داشتم از تروتسکی می دانستم. از کمونیسم. از خمینی. از خاتمی. از فیلمسازان دهه پنجاه چک. از اقتصاد و کویت و هر کوفت دیگری که میتوانست من را به آن ها محکم متصل کند.

از در خانه بیرون رفتم و شمردم این چندمین بار است که میروم و کسی به بدرقه ام نمی آید؟


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ديجيتال مارکتينگ دستگاه بلیچینگ فروشگاه فایل طلایی آموزش عکاسی بیماری سرو دانلود مثنوی حرف هایم . . . اطلاعات حسابداری فروش تخصصی سگ ژرمن شپرد | 09121268546 وکیل