فک پایینم را نوازش کرد. زیر لب گفت شت. یعنى ازش خوشش مى آید. از کنار گوشش، به چراغ ماشین ها نگاه میکردم که لا به لاى درخت ها جا به جا مى شدند. صورتم را سمت خودش کشید. لب هایم را بوسید. قلبم تند میزد. رهایم کرد. نوازش را ادامه داد. دوباره صورتم را سمت خودش کشید. این بار زبان هم بود. رهایم کرد. نوازشش را ادامه داد. براى بار سوم صورتم را سمت خودش کشید. لب بالایش را خوردم این بار. زودتر از دو دفعه قبل رهایم کرد. بلند شدیم و تا یک جایى با من پیاده آمد و بعد جدا شد و رفت. موقع خداحافظى گردنم را بوسید. براى همیشه رفت. ما همه این مدت، وسط بلوار کشاورز، روى نیمکت نشسته بودیم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

(¯´Rikimaru`¯) نيلگون دکور ادبی زِبَرْجَد تالار عروسی در غرب تهران - تالار عروسی تهران - تالار پذیرایی تچرا کاکو چت طنز نوشته های اجتماعی دکترغلامرضاپناهنده متخصص کودکان ونوزادان-فوق تخصص ریه کودکان