من فکر میکنم رابطه درست برپایه خواسته هرکس برای دیگری، نه برای خودش، و نخواستن ها برای خودش، نه دیگری، شکل میگیره. نخواستن ها رو آزاد میکنم چون قوی هستن اما خواستن های از پیش تعیین شده رو باید کنار گذاشت. چون هرچقدر هم قوی راحت کنار گذاشته میشن یا تغییر میکنن یا شکل های جدیدی ازشون به وجود میاد. خواستن باید در روند ارتباط ایجاد بشه نه از پیش. اگر در ارتباط اتفاقی افتاد میتونه رابطه ای شکل بگیره که باز حتی خود رابطه، لازم نیست در چارچوب خواسته های از پیش تعیین شده باشه. میتونه با خواسته هایی که در روند اتفاق افتاده، خاص و متفاوت باشه از تمام رابطه هایی که تا کنون ایجاد شده.

ما نباید برای خودمون از دیگری چیزی بخوایم. باید برای دیگری از خودمون چیزی بخوایم. یعنی تو دلت بخواد کسی رو دوست داشته باشی. برای کسی هدیه بخری. آخر هرشب بهش شب بخیر بگی. یا هرهفته ملاقاتش کنی و بهش محبت کنی. اما خواستن همون چیزها یا چیزهای دیگه ای در ازا از طرف مقابل شاید رابطه ای ایجاد کنه اما آزاردهنده است و قشنگ هم به نظر نمیرسه. دغدغه های اضافی ایجاد میکنه چون در نهایت آدم ها هرچقدر هم سعی کنن در بند خواسته های شما باشن، آزادن و همیشه مطلق، مطابق خواسته شما زندگی نمیکنن. در عوض میتونین برای هرچیز که از طرف مقابل به سمتتون میاد و ازش خوشتون نمیاد از نخواستن استفاده کنین. اینطور هم سالم میمونین و هم وارد حاشیه، کشمکش و دغدغه های اضافی نمیشین. هرچند انعطاف و شک همیشگی وجود داره. ولی حتی پذیرفتن چیزی که نمیخواین خودش یه جور خواستنه. خواستن اینکه از خودتون بگذرین تا طرف مقابلتون خوشحال بشه.

از پارسال که مطلب برای من، او ماری بود رو نوشتم تا الان جز چند جای کوچیک که اونم سست بودن و مطمئنن تصمیمم تغییر میکرد، همین رویه رو در پیش گرفتم. به تمام پیشنهاداتی که در قالب چارچوبی بودن جواب دادم که آدم متعقد به روندی ام و خب همیشه همه ازم می پرسیدن این روند یعنی چی؟ با وارد شدن مفهوم خواستن و نخواستن به نظرم این روند رو راحت تر میتونم براشون توضیح بدم. هرچند درنهایت یه چیز فوق تخیلی ه و خیلی بستگی به این داره که دو آدمی که با هم ارتباط برقرار میکنن چقدر تو تنهایی هاشون به خودشون رسیده باشن که بشه بینشون روند های جذاب و خوب و متفاوت برقرار بشه. 

به مسئله دیگه ای هم فکر کردم. اینکه این خواستن های زیادمون از آدم ها، از کجا میان؟ چرا انقدر همش داریم از آدم ها چیزهایی میخوایم؟ فکر میکنم به خاطر روش تربیتی مون باشه. تو خونواده که به نظرم منشا اصلی ه. بابا همیشه ازمون سر کوچیک ترین چیزها، مثل مدل مو و ساعت مسواک زدن هم خواسته هایی داشته. وقتی خواسته هاش برآورده نشده غمگین ناراحت و عصبانی شده و ما مجبور بودیم ریزترین خواسته هاش رو برطرف کنیم. بزرگ تر که شدم، وقتی بیشتر از خونواده بیرون اومدم، فکر کردم حتما سیستم کل دنیا همین شکلی ه. من بخوام، نپذیرن، غمگین بشم و جلب توجه کنم، و به خواستم برسم. ولی خب اصلا اینطور نیست. و راستش آدمی که تربیت خونوادش با چیزی منطقی که اون بیرون وجود داره در تضاد باشه دهنش بدجور سرویس میشه. من الان بیست سالمه و تازه این موضوع رو فهمیدم. باید چندسال بگذره که با تمرین تازه بتونم این مسئله رو تو ذهنم جا بندازم؟


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

برسی تخصصی کاکتوس های تزئنی جهان قیمت سهام ملیز(سهام مشارکت در پروژه های اینترنتی) چاپ و تبليغات مهدي يار اینجا با من انرژی تو بازیابی کن Wendy راهنماي سفر به دور دنيا . فروشگاه اینترنتی هپی لند چگونه می توان محیط مدرسه را به محیطی با نشاط وشاد تبدیل نمود.